loading...
پورتال فرهنگی و سرگرمی تیک بلو
abr بازدید : 52 نظرات (0)

در يكى از جنگ‌ها، عده‌اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند. اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد.


وقت ضرورت چو نماند گريز
دست بگيرد سر شمشير تيز

 
ملک پرسيد: اين اسير چه مى‌گويد؟
يكى از وزيران نيک محضر گفت: اي خداوند همي‌گويد:


والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس

ملک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت.

 

وزير ديگر که ضد او بود گفت: ابناي جنس ما را نشايد در حضرت پادشاهان جز راستي سخن گفتن. اين ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک روي ازين سخن درهم آمد و گفت: آن دروغ پسنديده‌تر آمد مرا زين راست که تو گفتي، که روي آن در مصلحتي بود و بناي اين بر خبثي.  چنان‌كه خردمندان گفته‌اند:

دروغ مصلحت آميز به ز راست فتنه انگيز


هر كه شاه آن كند كه او گويد
حيف باشد كه جز نكو گويد


 منبع: گلستان سعدی

beytoote.com

tikblue.ir

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1383
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 127
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 239
  • آی پی دیروز : 34
  • بازدید امروز : 409
  • باردید دیروز : 39
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 1,008
  • بازدید ماه : 1,008
  • بازدید سال : 45,357
  • بازدید کلی : 225,100